بخشی از کتاب:
اما راويان اخبار و ناقلان آثار و طوطيان شكرشكن شيرين گفتار و خوشه چينان خرمن سخن داني و صرافان سر بازار معاني و چابك سواران ميدان دانش توسن خوش خرام سخن را بدينگونه به جولان در آورده اند كه در شهر مصر سوداگري بود خواجه نعمان نام داشت صاحب دولت و ثروت و شصت سال از عمرش گذشته، سرد و گرم روزگار را چشيده و جهانديده زيرك و عاقل بود، و در علم رمل و اسطرلاب و نجوم سر آمد جهان بود و از ماضي و مستقبل خبر مي داد.
وقتي از اوقات هواي سفر هندوستان به سرش افتاد در رمل نظر كرد ديد اسطرلاب چنان نشان مي دهد كه اگر به اين سفر برود مبلغ خطيري عايد او مي شود و سود بساري خواهد كرد، از اين خبر خشنود گرديد فرمود غلامان بارها بر استران بستند و متاعي كه شايسته هندوستان بود بار بستند و در ساعت سعد از شهر مصر بيرون آمدتا به كناره دريا رسيد كشتي طلبيد، ناخدا كشيتي حاضر كرد و كرايه كشتي را تا هندوستان قرار گذارد و بار و متاع در كشتي نهاد، نزديك ظهر بود ناخدا شراع كشتي را كشيد و بادبان را گشود.
باد مراد وزيدن گرفت و كشتي چون تير شهاب بر روي آب دريا روان شد.
خواجه نعمان بر عرشه كشتي نشسته بود و سياحت دريا را مي كرد و خوشحال از اينكه در رمل ديده است كه از اين سفر سودها خواهد كرد و مدت ده شبانه روز كشتي ايشان در روي آب مي رفت و روز يازدهم آفتاب به جاي ظهر رسيده بود كه از برابر سياهي جزيره اي نمايان شد.







دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.