الهه ي زندگی

این رمان نوشته « ندا آقاجانی » می باشد.

اطلاعات بیشتری از این نویسنده در دسترس نیست.

ندا آقاجانی جزء آن دسته از نویسندگانی است که بهترین رمان های عاشقانه خودش را منتشر می کند. او سعی می کند برای نوشتن داستانهایش از اطرافیانش کمک بگیرد و داستان زندگی آنها را در رمانهایی که می نویسد، به کار بگیرد. او می تواند با نوشتن داستان زندگی مردم، جذابیت را برای خواننده تا حدود زیادی افزایش دهد.

این نویسنده کتابهای دیگری مانند هم دارد.

قلم شیوا و روان نویسنده سبک خاصی به کتاب بخشیده است به طوری که خواننده را مجذوب و او را به ادامه دنبال کردن ترغیب می کند.
با خواندن این کتاب شما خود را در کنار و همراه شخصیتهای رمان می بینید و در غم و شادی آنها شرکت می کنید.

این رمان مشتمل بر 222 صفحه می باشد.

 

دانلود کتاب

 

کتاب دلخواهتان را باز ذکر نام کتاب و نام نویسنده آن در قسمت نظرات یا تماس با ما ثبت کنید تا در صورت امکان تهیه و در اختیارتان قرار داده شود
جهت تداوم و ارتقا سایت به کمک و راهنمایی های شما نیاز مندیم از ما دریغ نکنید.
کمک های خیرخواهانه خود را به شماره حساب 5892101412843225 - کرم رضا خزلی اهدا نمایید. متشکریم

بخشی از کتاب:

وقتی ازخواب بیدار شدم و چشمم به ساعت افتاد فهمیدم چندین ساعت است که خوابیدم. بعد از مرتب کردن سر و وضعم به طبقه پایین رفتم. در خانه هیچ کس نبود. فقط صداي برادرم حمید و مادرم به گوش می رسید که در آشپزخانه بودند. نزدیک آشپزخانه که شدم حمید به طرفم آمد و گفت:

– به به… مینا خانم. چه عجب؟ ساعت خواب!

من هم با خواب آلودگی تمام گفتم:

– ممنون، مرسی. نمی خواي بگی داري کجا میري داداشی؟

حمید:- آخ یادم رفت که بگم کجا دارم میرم. دارم میرم امام زاده.

مینا:- برو به سلامت.

حمید:- یعنی چی برو به سلامت. مگه تو مثل دفعات قبل با من نمیاي؟

مینا:- آه… خیال کردي؟ دیگه گول حرفاتو نمی خورم. اون دفعه که باهات اومدم و رفتیم سر خاك اون دو نفر، قرار بود که همه چیز رو درباره اونا به من بگی اما همیشه گفتی باشه براي دفعه بعد، آخرش هم گفتی برم و از مامان بپرسم. وقتی هم که میام و از مامان می پرسم اونم مثل تو طفره میره و هیچی بهم نمیگه. تا بهم نگی که اون دو نفر با تو چه نسبتی دارند دیگه باهات نمی یام.

حمید:- بابا من فقط بهت گفتم که چرا امروز با من نمیاي. جوابش فقط آره یا نه بود همین.

حالا اگه دوست داري می تونی بمونی خونه تا مامان همه چیز رو درباره من و گذشته ام و از همه مهمتر اون دو نفر برات تعریف کنه.

– پس فعلاً کاري نداري؟ مامان.

– فعلاً خدافظ.

مینا:- حمید صبر کن. حمید؟ اصلاً انگار نه انگار.

با صداي مامان از آشپز خانه به خودم اومدم که گفت:

مامان:- دخترم سلام. کی از خواب بیدار شدي؟

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “الهه ي زندگی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “الهه ي زندگی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *